زبر

وَ إِنَّهُ لَفی‏ زُبُرِ الْأَوَّلین‏

زبر

وَ إِنَّهُ لَفی‏ زُبُرِ الْأَوَّلین‏

طبقه بندی موضوعی

⚠️مدتی پیش عکسی از آقای احمدی نژاد در کنار مقبره کوروش منتشر شد.(*)

✂️کاری به مناقشات تاریخی درباره وضعیت شاهان ایران باستان ندارم و به دلیل کم بودن داده‌ها قضاوتی درباره آن نمی‌توانم بکنم. اینکه به ادعای آقای احمدی نژاد صالح بوده‌اند و مامن انبیا به حساب می آمدند یا به ادعای برخی روایات، ظالم بوده اند و قاتل انبیا؟

✅آقای احمدی نژاد و جریان مریدان ایشان یک دغدغه عمیقا درست دارند و آن بازیابی و حفظ هویت تاریخی جامعه است. به تعبیر خود ایشان تاریخ حافظه یک ملت است و بدون حافظه، ملت هویتی ندارد.

◀️اما اشتباه ایشان جایی است که برای یافتن تاریخ و هویت جامعه به سراغ جغرافیا می روند. ایشان گمان می برند که جغرافیا عامل اصلی در تشکیل هویت جامعه است. یعنی ملت امروز ایران از آنجا که در حدود جغرافیایی ایران می‌زیند پس برای یافتن هویت آن‌ها باید به تاریخ گذشتگان همین حدود جغرافیایی رجوع کرد و ذاتیات فرهنگ آن‌ها را در همان گذشته‌ی جغرافیایی یافت.

◀️این نوع نگاه گرچه در تحلیل جوامع ساده غیرایمانی -آن هم کمابیش-درست به نظر می‌رسد (البته اگر در این میان تغییر جغرافیایی جدی اتفاق نیفتاده باشد، مثل مردم آمریکا که به هیچ وجه نمی‌توان هویت آنها را در امریکای سال ۱۰۰۰ میلادی جستجو کرد) اما در تطبیق آن بر جامعه و تاریخ ایمانی باید احتیاط به خرج داد چرا که به نظر می‌رسد با مومن شدن جامعه به خداوند متعال و انبیای او، نوع تحلیل تاریخی از آن جامعه نیز باید ارتقاء پیدا کند.

◀️به نظر می رسد قرآن کریم و روایات عدیده از ائمه اطهار علیهم السلام هویت یک فرد و جامعه ایمانی را به «تاریخ جوامع ایمانی» وابسته می‌کنند. یعنی اگر مردمی در ایران امروز به انبیا و اوصیا ایمان عمیق آورده‌اند، بیش از آنی که بخواهیم عناصر هویتی این مردم را در آباء و اجداد غیر ایمانی آن‌ها جستجو کنیم؛ باید در پیشینیان ایمانی آن‌ها جستجو کنیم. یعنی هویت این مردم را بیشتر و بهتر می‌توان در پیروان ابراهیم ع، امت موسی ع، حواریون عیسی ع و اصحاب محمد ص یافت تا اینکه بخواهیم به سراغ کوروش، کیومرث، سیامک، آبتین، آرش و رستم برویم.

◀️البته تاثیر این آباء و اجداد در شکل‌گیری تاریخ و هویت این جامعه قابل انکار نیست بلکه بحث ما در عناصر اصلی و روح واحد تاریخی حاکم بر این جامعه است. یعنی برای یافتن آنچه که اندیشمندان آلمان از آن تعبیر به روح زمانه (zeitgeist) می‌کنند و برای تحلیل آن خط سیر و پیوستگی تاریخی که منجر به کشف هویت جامعه ایمانی می‌شود، باید بیشتر به سراغ آباء و اجداد ساکن در آن جغرافیا رفت یا باید به سراغ سابقون ایمانی رفت، گرچه هیچ رابطه نسبی و جغرافیایی بینشان برقرار نباشد؟

⌛️برای بیان شواهد و قرائن قرآنی روایی بحث بالا نیاز به سیاهه دیگری ست که ان شاالله به زودی توفیق انتشار آن حاصل شود.

@azzobor

*: yon.ir/608l

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۵ ، ۰۹:۴۷
حیدر عباسی

هرچه در میان مدیران و نخبگان نظام می‌گردیم اسلام‌شناسی کسی را خارج از این سه دسته نمی‌یابیم:

1⃣دسته اول: قائلین به اسلام آمریکایی


کسانی که اسلام برایشان به تمامه اسلامی است که آمریکا تعیین کرده است. اسلام سازش، اسلام غیرسیاسی، اسلام زندگی دنیایی، اسلام تحجر و اسلام وادادگی. برای این‌ها تنها ارزش زندگی در جامعه‌ای است که کنسرت نداشته باشد. اوج شور انقلابی آن‌ها زمانی‌ست که با پیراهن قرمز به شیخین لعن می‌فرستند. امام ره دست این‌ها را خوب آشکار کرد اما متاسفانه همچنان نظام از آن‌ها در امان نیست.

2⃣دسته دوم: قائلین به تابعین اسلامی آمریکا (یعنی همان ژاپن اسلامی)


اسلام اینها اسلام منطقه‌ای ست. اینها تنها به فکر داشتن کشوری آرام و پیشرفته هستند. کشوری که با تعامل سازنده و صلح پایدار با جهان، به قله‌های معیارهای ترقی ِ روز دست پیدا کند. برای این‌ها نگاه جهانی خنده و خرافه است. ملیت برای آن‌ها همه چیز است. حضور جهانی آن‌ها را هم منافع ملی تعیین می‌کند. البته این‌ها زیاد هم از اسلام دم می‌زنند، منتها اسلام این‌ها تنها اضافه‌ای ست که بوسیله اخلاق و معنویت، آسیب‌های وحشتناک دنیای مدرن را تعدیل می‌کند. اسلام این‌ها آمریکایی نیست اما در خدمت آمریکاست.

3⃣دسته سوم: قائلین به آمریکای اسلامی


اما دسته سوم که کمتر به او پرداخته شده است نه اسلامش آمریکایی ست و نه در خدمت آمریکاست. اسلام او نه اسلام سازش است و نه اسلام غیر سیاسی. اتفاقا این دسته شدیدا ضدآمریکا هستند و بسیار جهانی و تمدنی فکر می‌کنند. ملیت و کشور نیز برای آن‌ها جهانی معنا پیدا می‌کند. آن‌ها به فکر ساخت دنیایی جدیدند که البته آن دنیا نیز کدخدا و سلطانی دارد. اندیشه قدرت و اقتدار برای آن‌ها بسیار جدی ست. اقتصاد، علم و تکنیک را به جد می‌خواهند، البته نه برای زندگی بهتر بلکه برای قدرت. گرچه به پیشرفت در معیارهای مدرن اهمیت می‌دهند اما برای آن‌ها اصالتی ندارد بلکه به دنبال ساخت دنیا و تمدن جدیدی با معیارهای جدید هم هستند. اما فلسفه سیاسی و سیاست‌ورزی آن‌ها چندان تفاوتی با سیاست‌ورزی آمریکایی ندارد. اراده مردم چندان اهمیتی ندارد و مردم ابزاری هستند برای تسلط بر دنیا. در دنیای آن‌ها مردم چندان بر سرنوشت خویش حاکم نیستند و این توده‌های مردم نیستند که قیام به قسط جهانی می‌کنند، بلکه منادی اسلام و عدالت سلطانی است که محبوب مردم است. در یک کلمه نهایت کار این دسته گرفتار کردن بشر در پوچی جدیدی ست. در اسلام‌شناسی این دسته، اسلام مرمت‌بخش پوچی عالم مدرن نیست بلکه منادی خروج از یک پوچی برای ورود به پوچی دیگر است. خروج از پوچی آمریکای مسیحی و ورود به پوچی آمریکای اسلامی.

telegram.me/azzobor

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۵ ، ۰۹:۳۲
حیدر عباسی

بسم الله

گاهی ما انتظار داریم که سالیان دراز، کشوری آرام، با ثبات و به دور از هرگونه بحران و درگیری داشته باشیم و در چنین بستری به رشد و توسعه کشور بپردازیم. لذا از هرگونه تنش و درگیری می گریزیم و این رویکرد را هم در بین خودمان رواج می‌دهیم. به گونه‌ای که پس از مدتی مساله سختی کشیدن و دچار بحران شدن در مسیر پیشبرد انقلاب برایمان امری غریب می‌نماید. حتی به جایی می‌رسیم که تصورمان این می‌شود که انقلاب اتفاق افتاد تا تنها رفاه ما را فراهم کند. تا آنجا که این عبارات امام برایمان تهی از معنا می‌شود:

«مردم عزیز ایران که حقاً چهره منوّر تاریخ بزرگ اسلام در زمان معاصرند، باید سعى کنند که سختیها و فشارها را براى خدا پذیرا گردند تا مسئولان بالاى کشور به وظیفه اساسى‏شان که نشر اسلام در جهان است برسند و از آنان بخواهند که تنها برادرى و صمیمیت را در چهارچوب مصلحت اسلام و مسلمین در نظر بگیرند. چه کسى است که نداند مردم عزیز ما در سختى هستند و گرانى و کمبود بر طبقه مستضعف فشار مى‏آورد، ولى هیچ کس هم نیست که نداند پشت کردن به فرهنگ دوَل دنیاى امروز و پایه‌‏ریزى فرهنگى جدید بر مبناى اسلام در جهان و برخورد قاطع اسلامى با امریکا و شوروى، فشار و سختى و شهادت و گرسنگى را به دنبال دارد و مردم ما این راه را خود انتخاب کرده‌‏اند و بهاى آن را هم خواهند پرداخت و بر این امر هم افتخار می‌‏کنند.» (صحیفه امام، ج‏21، ص: 327)

واقعیت این است که یک امت برگزیده که بار رسالت الهی را در دوره خود بر دوش می‌کشد نمی‌تواند به دور از سختی، بحران و درگیری این بار را به مقصد برساند. جریان سنت الهی مطابق آیه أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا اَلْجَنَّةَ وَ لَمّٰا یَأْتِکُمْ مَثَلُ اَلَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ مَسَّتْهُمُ اَلْبَأْسٰاءُ وَ اَلضَّرّٰاءُ وَ زُلْزِلُوا حَتّٰى یَقُولَ اَلرَّسُولُ وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتىٰ نَصْرُ اَللّٰهِ أَلاٰ إِنَّ نَصْرَ اَللّٰهِ قَرِیبٌ  ﴿البقرة، 214﴾ بر این است که امت هر رسول را دچار چنان سختی‌ها و گرفتاری‌هایی می‌کند و چنان آنان را می‌لرزاند که امام آن امت به همراه ایمان‌آورندگان به او با حالت اضطرار طلب نصرت الهی را می‌کنند. خداوند متعال کرارا با آیاتی همچون أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَکُوا وَ لَمّٰا یَعْلَمِ اَللّٰهُ اَلَّذِینَ جٰاهَدُوا مِنْکُمْ وَ لَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اَللّٰهِ وَ لاٰ رَسُولِهِ وَ لاَ اَلْمُؤْمِنِینَ وَلِیجَةً وَ اَللّٰهُ خَبِیرٌ بِمٰا تَعْمَلُونَ  ﴿التوبة، 16﴾ به مومنین گوشزد می‌کند که گمان نکنید شما را رها می کنیم تا سالیان درازی در آرامش و سعه باشید و عمرتان بیاید و بگذرد و بحران به سراغتان نیاید و مجبور به جهاد نشوید! خداوند متعال اگر بخواهد به امتی نظر کند و او را امت برگزیده قرار دهد و در مسیر الهی پیشرفت دهد و وارد بهشت کند حتما با گرفتار کردن او به سختی مالی و جانی او را مورد آزمایش قرار می‌دهد. اصلا برنامه خداوند عز و جل برای رشد دادن امت‌ها و پیش بردن برنامه تاریخی خود، گرفتار کردن آن‌ها به درگیری و مبارزه است (در آیات متعددی بعد از بیان قضایای جهاد با عباراتی همچون «لیبتلی» و «لیمحص» فلسفه جهاد را بیان می‌کند). همان طور که در آیه کُتِبَ عَلَیْکُمُ اَلْقِتٰالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ وَ عَسىٰ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسىٰ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اَللّٰهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لاٰ تَعْلَمُونَ  ﴿البقرة، 216﴾ اشاره شده قتال یک خیر الهی است که بر امتی نازل می‌شود هرچند مردم آن را نپسندند. این خیر و برکت محدود به آخرت نیست و شامل این دنیا هم می‌شود. یعنی خداوند با قرار دادن مبارزات پی‌درپی برای یک امام و امتش و به‌واسطه استقامتی که آن‌ها در این مسیر به خرج می‌دهند آن‌ها در همین دنیا نیز ثواب می‌دهد: وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قٰاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ فَمٰا وَهَنُوا لِمٰا أَصٰابَهُمْ فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ وَ مٰا ضَعُفُوا وَ مَا اِسْتَکٰانُوا وَ اَللّٰهُ یُحِبُّ اَلصّٰابِرِینَ وَ مٰا کٰانَ قَوْلَهُمْ إِلاّٰ أَنْ قٰالُوا رَبَّنَا اِغْفِرْ لَنٰا ذُنُوبَنٰا وَ إِسْرٰافَنٰا فِی أَمْرِنٰا وَ ثَبِّتْ أَقْدٰامَنٰا وَ اُنْصُرْنٰا عَلَى اَلْقَوْمِ اَلْکٰافِرِینَ فَآتٰاهُمُ اَللّٰهُ ثَوٰابَ اَلدُّنْیٰا وَ حُسْنَ ثَوٰابِ اَلْآخِرَةِ وَ اَللّٰهُ یُحِبُّ اَلْمُحْسِنِینَ  ﴿آل‏عمران‏،146-148﴾

باید گفت آن ثبات و آسایشی که حاصل فرار از انجام وظیفه‌ی جهاد مقابل مستکبرین عالم است، پایدار نیست و به زودی از بین می‌رود؛ اما آن آرامشی که بواسطه استقامت در طریقه حق بر مومنین نازل می‌شود آرامشی حقیقی و الهی است و پایدار است: وَ أَنْ لَوِ اِسْتَقٰامُوا عَلَى اَلطَّرِیقَةِ لَأَسْقَیْنٰاهُمْ مٰاءً غَدَقاً  ﴿الجن‏، 16﴾. اصلا بهتر است بگوییم اگر امت ما به دنبال پیشرفت این‌دنیایی و داشتن سرزمینی پربرکت و بهره‌مند از نعمات مادی نیز هست، همان طور که آیه وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ اَلْقُرىٰ آمَنُوا وَ اِتَّقَوْا لَفَتَحْنٰا عَلَیْهِمْ بَرَکٰاتٍ مِنَ اَلسَّمٰاءِ وَ اَلْأَرْضِ وَ لٰکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْنٰاهُمْ بِمٰا کٰانُوا یَکْسِبُونَ  ﴿الأعراف‏، 96﴾ بیان می کند باید بر طریق ایمان و تقوای خود استوار شود. بیان الهی در آیه وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقٰامُوا اَلتَّوْرٰاةَ وَ اَلْإِنْجِیلَ وَ مٰا أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَ کَثِیرٌ مِنْهُمْ سٰاءَ مٰا یَعْمَلُونَ  ﴿المائدة، 66﴾ این است که اگر اهل کتاب در راه اقامه دستورات تورات و انجیل-که همانا ایمان به خدا و مبارزه علیه ظلم و برپایی قسط است- جهاد کرده بودند از بالای سر و زیر پای خود صاحب نعمت می‌شدند و از برکات این نعمات می‌خوردند!

خلاصه اینکه آنچه از مجموع آیات، همچون آیه أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا اَلْجَنَّةَ وَ لَمّٰا یَعْلَمِ اَللّٰهُ اَلَّذِینَ جٰاهَدُوا مِنْکُمْ وَ یَعْلَمَ اَلصّٰابِرِینَ  ﴿آل‏عمران‏، 142﴾ بر می‌آید این است که خداوند جامعه ایمانی را بدون جهاد و مبارزه رها نمی‌کند و نمی‌گذارد که آنها دائما در رفاه و آسایش باشند. سنت خدا بر این است که نعمت و برکت خود را بعد از دچار ساختن به سختی و آزمایش و بعد از رسیدن جامعه به انتهای خط و مضطر شدن و از همه‌ی اسباب ناامید شدن، نازل می کند: وَ هُوَ اَلَّذِی یُنَزِّلُ اَلْغَیْثَ مِنْ بَعْدِ مٰا قَنَطُوا وَ یَنْشُرُ رَحْمَتَهُ وَ هُوَ اَلْوَلِیُّ اَلْحَمِیدُ  ﴿الشورى‏،28﴾ چرا که اگر رزق خود را دائما بر آن‌ها بسط بدهد، توجه آن‌ها به سمت خدا کم می‌شود و دچار غرور می‌شوند و در زمین بغی می‌کنند: وَ لَوْ بَسَطَ اَللّٰهُ اَلرِّزْقَ لِعِبٰادِهِ لَبَغَوْا فِی اَلْأَرْضِ وَ لٰکِنْ یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ مٰا یَشٰاءُ إِنَّهُ بِعِبٰادِهِ خَبِیرٌ بَصِیرٌ  ﴿الشورى‏، 27﴾

همچنین قرآن کسانی را که انتظار رفاه و آسایش دائمی دارند-و مومنینی را که به دنبال اقامه دین حق بوسیله جهاد علیه مستکبرین هستند، مذمت می‌کنند- مورد عتاب قرار می‌دهد. آن‌چنان که در جریان جنگ تبوک، به کسانی که مومنان را از رفتن به جهاد بواسطه سختی راه و گرمای هوا بازمی‌داشتند می گوید: «آتش جهنم گرم‌تر است اگر بفهمید!»: فَرِحَ اَلْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلاٰفَ رَسُولِ اَللّٰهِ وَ کَرِهُوا أَنْ یُجٰاهِدُوا بِأَمْوٰالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ وَ قٰالُوا لاٰ تَنْفِرُوا فِی اَلْحَرِّ قُلْ نٰارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا لَوْ کٰانُوا یَفْقَهُونَ  ﴿التوبة، 81﴾

در جریان جنگ بدر، بعد از آنکه خداوند متعال به رسولش و مومنین دستور حمله به کاروان قریش را می‌دهد؛ در شرایطی که برتری نسبی به جهت مالی، تجهیزاتی و شرایط میدان نبرد کاملا با طرف مشرکین است (که توضیح آن در آیات سوره انفال آمده است)؛ عده ای از اهل مدینه درباره مومنینی که وارد این درگیری و مبارزه با مشرکین شده‌اند می‌گویند «این اشخاص به دین خود مغرور شده‌اند!» یعنی دارند تندروی می‌کنند و گمان کرده‌اند با این فئه قلیل می‌توانند به جنگ قریش که کدخدای شبه جزیره است بروند! إِذْ یَقُولُ اَلْمُنٰافِقُونَ وَ اَلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ غَرَّ هٰؤُلاٰءِ دِینُهُمْ …  ﴿الأنفال‏، 49﴾ و خداوند هم این‌گونه به آن‌ها پاسخ می‌دهد: وَ لَوْ تَرىٰ إِذْ یَتَوَفَّى اَلَّذِینَ کَفَرُوا اَلْمَلاٰئِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبٰارَهُمْ وَ ذُوقُوا عَذٰابَ اَلْحَرِیقِ  ﴿الأنفال‏، 50﴾

حضرت موسی ع در جریان مواجهه بنی اسراییل با قوم جباری که در ارض مقدسه سکونت داشتند به آن‌ها می‌گوید: «وارد این سرزمین شوید و فرار نکنید وگرنه پشیمان و خاسر خواهید شد» یٰا قَوْمِ اُدْخُلُوا اَلْأَرْضَ اَلْمُقَدَّسَةَ اَلَّتِی کَتَبَ اَللّٰهُ لَکُمْ وَ لاٰ تَرْتَدُّوا عَلىٰ أَدْبٰارِکُمْ فَتَنْقَلِبُوا خٰاسِرِینَ  ﴿المائدة، 21﴾ و بعد از اینکه بنی اسراییل از جهاد ابا کردند و حاضر نشدند وارد این سرزمین شوند چون از قوم جبار درون آن می‌ترسیدند، خداوند متعال درباره آن‌ها می‌گوید: قٰالَ فَإِنَّهٰا مُحَرَّمَةٌ عَلَیْهِمْ أَرْبَعِینَ سَنَةً یَتِیهُونَ فِی اَلْأَرْضِ فَلاٰ تَأْسَ عَلَى اَلْقَوْمِ اَلْفٰاسِقِینَ  ﴿المائدة، 26﴾. ما نیز باید از بیان بالا عبرت بگیریم. یعنی ملت ایران که به فضل الهی در این دوره، بار تاریخی رسالت انبیا بر دوشش قرار گرفته اگر از مبارزه با اسراییل-که قوم جبار درون ارض مقدسه است- سرباز بزند تنها این نیست که از انجام یک رسالت الهی محروم شده، بلکه دچار تیه و سرگردانی و عذاب الهی خواهد شد.

از مجموع بیانات و استنادات بالا روشن می‌شود که کسانی که از مبارزه با استکبار فرار می کنند و مردم را نیز از آن باز می‌دارند به بهانه اینکه کشور باید در ثبات و آرامش باشد یا به این بهانه که ما الان طاقت مبارزه را نداریم (همچون کسانی که در مقابله سپاه طالوت ع و جالوت گفتند لاٰ طٰاقَةَ لَنَا اَلْیَوْمَ بِجٰالُوتَ وَ جُنُودِهِ و مومنین صابر نیز در پاسخ آن‌ها گفتند کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اَللّٰهِ وَ اَللّٰهُ مَعَ اَلصّٰابِرِینَ ﴿البقرة، 249﴾ ) و باید به ساخت درونی و آمادگی بیشتر خود برسیم (همچون کسانی که در جریان جنگ احد وقتی به آن‌ها گفته می‌شد بیاید و علیه شرک بجنگید می‌گفتند: لَوْ نَعْلَمُ قِتٰالاً لاَتَّبَعْنٰاکُمْ و خداوند نیز درباره آن‌ها می‌گوید:  هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِیمٰانِ ﴿آل‏عمران‏، 167﴾) به خیری نمی رسند- نه در این دنیا و نه در آخرت- و خیر و برکت الهی تنها شامل کسانی است که مبارزه مستمر با ظلم و استکبار دارند و در طریق حق استقامت می ورزند و از به هم خوردن ثبات و آرامش کشورشان بیمی ندارند.

البته ناگفته نماند خداوند بعد از هر دوران سختی کمی به جامعه استراحت می‌دهد تا جامعه بتواند نیروی خود را بازیابی کند و برای مرحله بعد آماده شود. همچنان که حضرت امیر ع در نامه خود به مالک اشتر توصیه می کند صلحی که در آن رضای خدا باشد را دفع نکن چراکه موجب آسایش لشکر توست: «وَ لَا تَدْفَعَنَّ صُلْحاً دَعَاکَ إِلَیْهِ عَدُوُّکَ و لِلَّهِ فِیهِ رِضًا فَإِنَّ فِی الصُّلْحِ دَعَةً لِجُنُودِکَ وَ رَاحَةً مِنْ هُمُومِکَ وَ أَمْناً لِبِلَادِکَ وَ لَکِنِ الْحَذَرَ کُلَّ الْحَذَرِ مِنْ عَدُوِّکَ بَعْدَ صُلْحِهِ فَإِنَّ الْعَدُوَّ رُبَّمَا قَارَبَ لِیَتَغَفَّلَ فَخُذْ بِالْحَزْمِ وَ اتَّهِمْ فِی ذَلِکَ حُسْنَ الظَّن‏» (نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص: 442) اما در همین صلح می‌گوید نهایت سوء ظن خود را حفظ کن! البته این دوره‌ها چندان طولانی نیست و چنان‌که خداوند متعال در سوره انشراح به رسولش می فرماید: فَإِذٰا فَرَغْتَ فَانْصَبْ  ﴿الشرح‏، 7﴾ یعنی بعد از اینکه از کار و رسالت قبلی فارغ شدی غافل نشو و برو شروع کن و به رسالت بعدی‌ات بپرداز.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۹۵ ، ۲۲:۵۳
حیدر عباسی

بسم الله

اندر حکایت فراموشی «نه شرقی نه غربی» و تصاحب حب روسیه مکان ِ عقده‌ی فروخفته‌ی حب آمریکا

اَلَّذِینَ یَتَّخِذُونَ اَلْکٰافِرِینَ أَوْلِیٰاءَ مِنْ دُونِ اَلْمُؤْمِنِینَ أَ یَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ اَلْعِزَّةَ فَإِنَّ اَلْعِزَّةَ لِلّٰهِ جَمِیعاً  ﴿النساء، 139﴾[1]

وَ لاٰ تَرْکَنُوا إِلَى اَلَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ اَلنّٰارُ وَ مٰا لَکُمْ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ مِنْ أَوْلِیٰاءَ ثُمَّ لاٰ تُنْصَرُونَ  ﴿هود، 113﴾[2]

یٰا أَیُّهَا اَلنَّبِیُّ حَسْبُکَ اَللّٰهُ وَ مَنِ اِتَّبَعَکَ مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ  ﴿الأنفال‏، 64﴾[3]

چند مشاهده:

یک: روزی که پوتین به ایران آمده بود داشتم در راهرو یکی از مراکز تجمع نخبگان حزب الهی قدم می زدم، چند نفر بحث داغی راجع به سفر پوتین داشتند. شادی درونی خود را نمی توانستند پنهان کنند. تدابیر امنیتی ویژه پوتین را برای یکدیگر با آب و تاب تعریف می کردند؛ از ماشین ویژه او که از مسکو آورده بود تا استقرار تک تیراندازها تا شعاع دو کیلومتری سالن و حتی جمع کردن ادرار و مدفوع او توسط تیم امنیتی اش. این هیبت و عظمت امنیتی پوتین سخت برای آنها احساس عزت ایجاد کرده بود؛ در دل به خود می بالیدند که چنین کشوری با چنین رئیس جمهوری دوست و همراه آنهاست! اهدای قرآن به حضرت آقا را اتفاقی بی‌نظیر می خواندند. بحثشان تا آنجا پیش رفت که یکی در حالی که قند در دلش آب می شد گفت «این مرد آخر شیعه می شود»!

دو: سایت‌ها هم برای حضرت ولادیمیر سنگ تمام گذاشتند. یکی کلیپ کاملی درباره ورود او به تهران با تمرکز بر تیم امنیتی او ساخته بود، چند دقیقه فقط اندر عجائب ماشین مرسدس‌بنزش که فقط ولادیمیر و آنگلا[4] از آن دارند صحبت می‌کرد. سایت دیگر را سر می زدی با اینکه کشورهای دوست، مستضعف و مسلمان دیگری هم در اجلاس سران کشورهای صادرکننده گاز حضور داشتند، خبری از آنها پوشش نمی‌داد و نیمی از خبرهای خود را به روسیه عزیز اختصاص داده بود. یکی دیگر از این سایت‌ها که ظاهرا اهل اندیشه و فکر است و برای نظام هم تولید سیاست می‌کند تحلیل متحیرکننده‌ای از اهدای قرآن به حضرت آقا کرده بود. او این حرکت پوتین را نشان از شناخت دقیق پوتین از جایگاه سیاسی و معنوی امام خامنه‌ای دانسته بود و آن را اماره‌ای گرفته بود بر اینکه روسیه با اسلام سرناسازگاری ندارد.[5] (البته بگذریم از اینکه روس‌ها نسخه اصلی قرآن را نداده بودند و نسخه فکسیمیله[6] اش را آورده بودند.)

سه: اوضاع گروه‌های بحث هم دست کمی نداشت. یکی گفته بود «تقدیم قرآن مرا برد به حال و هوای نامه امام به گورباچف»؛ یکی می گفت «آقا برای پوتین سنگ تمام گذاشت و پوتین هم برای آقا» و از همه دردآوردتر جمله‌ای بود که می گفت «چون در سوریه به بن بست خورده‌ایم باید قدرت بزرگتری بیاید و قضیه را تمام کند». برخی حتی پوتین را در زمره‌ی سران جبهه‌ی مقاومت می‌شمردند. عکس زیر هم که در گروه‌ّها منتشر شده گرچه شوخی است اما از سر ِ درون خیلی‌ها خبر می‌دهد:

چهار: این ذوق‌زدگی در بین مسئولین هم دیده می‌شد. برخی گفته بودند «شاید بتوان گفت در تاریخ جمهوری اسلامی ایران در طول این ۳۷ سالی که از انقلاب می‌گذرد، ملاقاتی با این کیفیت و با این اهمیت و با این محتوا، بنده سراغ ندارم».[7] جالب اینجاست که دیگری با احساس عزت فراوان عکس دیدار پوتین با امام خامنه‌ای را با عکس حضور استالین در تهران مقایسه کرده بود و لابد آن را فتح الفتوحی در نتیجه دیپلماسی انقلابی و هوشمندانه جمهوری اسلامی می دانست.[8] البته مسئول دیگری صراحتا به این ذهنیت اذعان کرده بود و گفته بود: «با این شرایط روسیه و چین هم‌پیمان شدند و به ما پیغام دادند که یا با ما هستید یا با آمریکایی‌ها اما تدبیر انقلاب به گونه‌ای شد که آنها وارد تدابیر ایران شدند»[9].

پنج: سقوط جنگنده سوخو-۲۴ هم مزید بر علت شد. عده‌ای آن را واکنش طرف ترکی و غربی به اتفاقات «بسیار مهم و کم نظیر» ایران برشمردند، برای اینکه تاثیرات مثبت جهانی دیدار پوتین و امام خامنه‌ای در جبهه مقاومت تحت الشعاع قرار بگیرد. البته قضیه جذاب‌تر شد وقتی سایت‌ها عملیات آزادسازی خلبان روس را تشرح کردند. این عملیات که با طراحی و فرماندهی سردار رشید سپاه اسلام انجام شده بود با شرکت حداکثری طرف‌های مختلف متحد علیه تروریسم یعنی ایران، سوریه، حزب الله و ایران؛ آن هم بعد از ناکامی نیروی هوایی روسیه و البته ترکیه برای درآوردن خلبان از چنگ معارضین سوری به نهایت رسیده بود[10]. اینجا بود که دیگر عمق روابط استراتژیک ایران و روسیه و شاید حتی اسلام و روسیه نمایان شد! البته ناگفته نماند که این عمق قبل از این واقعه توسط سردار رشید ایجاد شده بود. آنجا که ایشان در ملاقاتی با جناب پوتین از وی خواسته بودند که مهمترین تهدیدات امنیتی خود را برشمارند و سردار رشید بعد از بیان چند تهدید توسط پوتین به او یادآور شده بود که مهمترین تهدید شما جهادی‌های چچنی جنوبتان هستند و اگر شما نیایی و کار سوریه را یکسره نکنی این سیل جهادی‌ها که امروز در سوریه هستند به چچن و جنوب روسیه بازخواهند گشت و با سی میلیون مسلمانی که در کشورت هستند برایت مشکل ایجاد خواهند کرد[11]. پوتین هم احتمالا یاد گذشته‌ها افتاده وقتی که به عنوان افسر کا.گ.ب این چچنی‌ها را سرکوب می‌کرده و ترسیده که دوباره بخواهد آن اتفاقات بیفتد و این شده که این اتحاد میمون علیه تروریسم در مقابل اتفاق غربی شکل می‌گیرد.

زنگ تاریخ:

یک: روز 11 دسامبر سال 1999 نیروهای ارتش روسیه از سه مسیر مجزا به شهر گروزنی[12] حمله کردند. فرمانده مستقیم عملیات کسی نبود جز افسر سابق کا.گ.ب: ولادمیر پوتین که اینک به دنبال تکمیل پروژه ناکام نخست وزیر پیشین بوریس یلتیسن در جریان جنگ اول گروزنی بود. بهانه حمله چیزی بود که دو سال بعد در جریان تهاجم آمریکا به افغانستان ـ پس از واقعه مشکوک یازده سپتامبر ـ توسط جرج بوش از آن تحت عنوان «حمله پیش گیرانه» یاد شد. روسیه مبارزان چچنی را متهم به نفوذ به داخل مرزهای خود و انجام عملیات تروریستی کرد و این بهانه ای شد تا با قوایی چندین برابر جنگ نخست، به شهر گروزنی حمله کند و احتمال شکست را تا حد امکان کاهش دهد. جنگ به ظاهر با اشغال و شکست چچن به پایان رسید اما درگیری های پراکنده کماکان ادامه یافت. هزاران نفر غیر نظامی در جریان این جنگ توسط نیروهای تحت امر پوتین قتل عام شدند، شهر گروزنی به کلی ویران شد، شدت تخریب آنقدر بالا بود که سازمان ملل در سال 2003 شهر گروزنی را ویران ترین شهر دنیا نام گذاری کرد.[13]

تصویر بالا نظامیان روس را در شهر گروزنی بعد از جنگ دوم نشان می‌دهد.

دو: اعتماد و اتکای مسلمانان به جبهه شرقی برای مقابله با جبهه غربی سرگذشت دور و درازی دارد. جنگ اعراب و اسرائیل ۱۹۷۳ از مصادیق بارز آن است. آنجا که سران عرب با وعده‌های روس‌ّها جنگ را آغاز کردند اما نوبت به تضرر اسرائیل که رسید پای خود را عقب کشیدند و مسلمانان را تنها گذاشتند بلکه از پشت به آن‌ها خنجر زدند. افراد آگاه مسایل بین المللی می دانند که روسیه هرچقدر هم با جبهه مسلمانان همراه بشود پای اسرا‌ئیل که وسط بیاید حاضر به هزینه دادن نیست.

سه: همینطور ماجرای فروش سامانه اس ۳۰۰ به ایران را از یاد نمی‌بریم. سال ۱۳۸۷ ایران پنج سامانه اس ۳۰۰ به ارزش ۸۰۰ میلیون دلار را از روسیه خریداری می‌کند اما روسیه از تحویل این سامانه به ایران خودداری می‌کند. روسیه دلیل این تصمیم را تحریم‌های بین المللی علیه ایران اعلام می‌کند. قابل توجه است که این اقدام روسیه در دوران نخست وزیری جناب پوتین اتفاق افتاده و در دوران ریاست جمهوری وی نیز ادامه یافته است. گرچه بعد از توافق لوزان پوتین دستور لغو ممنوعیت تحویل سامانه موشکی به ایران را صادر می‌کند-که البته هنوز به دست ایران نرسیده است- اما واضح است که این تصمیم پوتین به خاطر کم شدن فشارهای سیاسی همکاری با ایران از سوی غرب است و نه علاقه به ایران. مشابه این داستان درباره نیروگاه اتمی بوشهر هم اتفاق افتاده است. جالب این است که سفیر ایران در روسیه دامان روس‌ها را از این دو قضیه اینگونه پاک می‌کند: « ... این اتفاق‌ها در شرایطی رخ داده بود که قطعنامه ١٩٢٩ در مورد ایران تصویب شده و فضای روانی بین‌المللی علیه ایران تحریک شده بود. ... علاوه بر این در روسیه هم رئیس‌جمهوری متمایل به غرب روی کار بوده است و قرارداد اس 300 را لغو کرد. اکنون رویکرد روسیه در این خصوص اصلاح‌شده و قرارداد جدیدی منعقد شده ... تاخیرهایی هم در احداث نیروگاه بوشهر صورت گرفت که مانند بسیاری از پروژه‌های داخلی است که با تاخیر اجرا می‌شود و بخش دیگری از این تاخیر هم می‌تواند به دلیل تعلل تکنیسین‌های روس باشد. بخش دیگر این تاخیر هم به دلیل کارشکنی تحریم‌ها بوده است.»[14]

چهار: شرکت روسیه در قطعنامه‌های سازمان ملل علیه ایران از مصادیق بارز دیگر بی اعتمادی به روس‌ها و هر کشور کافر و مستکبر دیگری است. در جریان مذاکرات، روس‌ها و چینی‌ها نشان دادند عطش زیادی برای گرفتن امتیاز از غرب برای موضع گیری علیه ایران دارند. در قطعنامه 19۲۹ هم روس‌ها به راحتی تمامی قطعنامه را می‌پذیرند و بعد از آن پوتین فرمان قطع تمام همکاری‌های نظامی و هسته‌ای با ایران را صادر می‌کند. در فرمان ولادیمیر پوتین آمده‌است: «تمامی سازمان‌ها و دستگاه‌های دولتی، بانک‌ها و موسسات و اشخاص حقوقی وحقیقی زیر حوزه قضایی روسیه باید به خاطر داشته باشند که از تاریخ ۳ مارس سال ۲۰۰۸، از انتقال، یا تأمین هر نوع مواد، یا تجهیزات و یا فناروی هسته‌ای که امکان استفاده دوگانه نظامی و غیرنظامی از آنها وجود دارد، از خاک روسیه به ایران ممنوع است».[15]

زنگ قرآن:

یک: قرآن کریم از هرگونه پیوند قلبی یا دوستی بین مسلمانان و کفار شدیدا نهی می‌کند. در آیات متعددی اینکه مومنان، کافران را ولی خود بگیرند مورد مذمت قرار گرفته است. (نمونه این آیات، آیه اول این سیاهه و آیات دیگری مثل ﴿آل‏عمران‏، 28﴾، ﴿النساء، 144﴾، ﴿المائدة، 51﴾، ﴿المائدة، 57﴾، ﴿التوبة، 23﴾، ﴿الممتحنة، 1﴾ است.) ولایت در این آیات دست کم به معنای دوستی قلبی و علاقه هست. کما اینکه در آیه « یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا لاٰ تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیٰاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ» واژه مودت آمده است که دلالت بر معنای مذکور دارد. همچنین در آیه ۲۸ آل عمران به قرینه آیه بعدش که می گوید: «قُلْ إِنْ تُخْفُوا مٰا فِی صُدُورِکُمْ أَوْ تُبْدُوهُ یَعْلَمْهُ اَللّٰهُ» مشخص می شود این ولایت امر درونی‌ای بوده که مومنین در سینه‌هاشان پنهان می‌کرده‌اند؛ یعنی یک حب و علاقه یا عظیم شمردن یا طلب نصرتی از کفار بوده است. از این‌ها که بگذریم شواهد قرآنی و روایی زیادی می‌توان اقامه کرد که مومن نباید در دل و در زبان هیچ حب و علاقه‌ای نسبت به کفار داشته باشد. لذا جامعه‌ی ایمانی ما و امت اسلامی باید حواسش به خودش باشد که مبادا در دل یا در زبان دوستی کافری را جایگزین دوستی مومنان کند. اگر ما در دلمان یا رفتار و گفتارمان به گونه‌ای باشیم که امثال آقای پوتین یا هر کافر[16] دیگری که در جایی منافع ما را تامین می‌کند عزیزتر از مومن و مسلمانی باشد که هرچند با او اختلاف داریم اما در جبهه‌ها علیه باطل مبارزه می‌کند آنوقت دیگر نباید امیدی به نصرت الهی داشته باشیم: « وَ مَنْ یَفْعَلْ ذٰلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اَللّٰهِ فِی شَیْءٍ».

دو: در آیه اول این سیاهه یعنی آیه ۱۳۹ النساء بعد از نهی از دوستی و نزدیکی به کفار آمده: « أَ یَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ اَلْعِزَّةَ فَإِنَّ اَلْعِزَّةَ لِلّٰهِ جَمِیعاً». نشان می‌دهد عده‌ای به کفار نزدیک می‌شدند و با آنها رابطه دوستی برقرار می‌کردند برای اینکه مقداری از عزت کفار به آن‌ها برسد. وقتی جامعه‌ی ایمانی ما عده‌ای را که به دنبال عزت یافتن از طریق رابطه با امریکا هستند مذمت می‌کند خود چگونه می‌تواند بادی در غبغب بیندازد و به اتحاد کشورش با کشور قدرتمند روسیه افتخار کند؟ چگونه می‌تواند در حل کردن مسایل داخلی امت اسلامی خود را نیازمند کمک کشور غیر اسلامی بداند و خیلی راحت بگوید باید کشور قدرتمندی بیاید و قضیه را حل کند؟ نشان می‌دهد ما به انحصار عزت نزد خداوند باور نداریم و هنوز از جاهای دیگر دنبال عزت و بزرگی می‌گردیم.

سه: مطابق آیات «... فَقٰاتِلُوا أَئِمَّةَ اَلْکُفْرِ إِنَّهُمْ لاٰ أَیْمٰانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنْتَهُونَ»  ﴿التوبة، 12﴾ و « یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا قٰاتِلُوا اَلَّذِینَ یَلُونَکُمْ مِنَ اَلْکُفّٰارِ وَ لْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً وَ اِعْلَمُوا أَنَّ اَللّٰهَ مَعَ اَلْمُتَّقِینَ  ﴿التوبة، 123﴾ وظیفه‌ی حکومت اسلامی ما قتال با ائمه‌ی کفری است که در دسترسمان است و دستمان به او می رسد. این مفهوم امروز مصداقی جز آمریکا و اسرائیل ندارد و وظیفه ما در قبال بقیه کافران و ظالمان فعلا صلح است (قاعدتا در صورتی که دست به خصومت جدی و عهدشکنی نزنند). از این روست که ما فعلا در صلح با روسیه به سر می‌بریم. اما آیا این می‌تواند دلیلی باشد بر اینکه ما به این کشور اتکا و رکون کنیم؟ آیه دوم ِ ابتدای این سیاهه می‌گوید: « وَ لاٰ تَرْکَنُوا إِلَى اَلَّذِینَ ظَلَمُوا». آیا ما در ظالم بودن حکومت‌های همچون حکومت فعلی روسیه شک داریم؟ اگر کسی شک دارد زنگ تاریخ بالا تنها بخش کوچکی از مصادیق ظلم این حکومت است به مردم ایران یا مردم مسلمان خودش یا مسلمانان جهان. آیا عمل امروز بعضی از ما در نسبت با روسیه مصداق رکون به ظالم نیست؟ اینکه ما در بخش اعظمی از مناسبات خود به روسیه محوریت بدهیم و با او متحد جنگی شویم آن‌ هم در فضای امت اسلامی به نظر می‌رسد مصداق رکون به ظلمه است که ائمه در موارد مختلف با به کار بردن آیه‌ی: « وَ ما کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً»[17] از آن خودداری کرده‌اند.[18] ادامه آیه ۱۱۳ هود به کسانی که رکون به ظلمه می‌کنند وعده آتش می‌دهد و می‌گوید شما را غیر از خدا ولی‌ای نخواهد بود و یاری نخواهید شد: «وَ لاٰ تَرْکَنُوا إِلَى اَلَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ اَلنّٰارُ وَ مٰا لَکُمْ مِنْ دُونِ اَللّٰهِ مِنْ أَوْلِیٰاءَ ثُمَّ لاٰ تُنْصَرُونَ». اینها را ضم به این بکنید که در آیات ولایت کفار که در بخش یک گفته شد؛ یک معنای ولایت، نصرت است و اصطلاحا به آن ولایت نصرت می‌گویند. انتهای همین آیه ۱۱۳ هود هم نشان از این دارد که ولایت در اینجا معنای نصرت می‌دهد. لذا آیاتی که نهی از ولایت کفار می‌کند از نصرت کردن و نصرت گرفتن از آنها نیز نهی می‌کند.

چهار: اما آیه سوم و آخر ِ صدر ِ این سیاهه به وضوح اشاره به این مطلب دارد که برای هر حرکت اجتماعی در امت اسلامی خداوند و مومنین ِ تابع ولی، کافی هستند تا آن حرکت به نتیجه برسد: « یٰا أَیُّهَا اَلنَّبِیُّ حَسْبُکَ اَللّٰهُ وَ مَنِ اِتَّبَعَکَ مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ»[19]. این آیه که از آیات سوره انفال است در مورد قضایای جنگ بدر نازل شده است. سختی شرایط آن جنگ و قلت عدد مسلمین بر مخاطبان پوشیده نیست. کما اینکه در اوایل همین سوره انفال وقتی اوصاف جنگ را بیان می‌دارد از برتری مالی، عددی، تجهیزاتی و ژئوپلتیک مشرکین بر مسلمین پرده برمی‌دارد. اما با این حال خداوند به رسولش اطمینان می‌دهد که پیروزی با توست و من و همین مومنینی که از تو تبعیت می‌کنند برای پیروزی‌‌ات کفایت می‌کند. اینکه تعداد و وضعیت ایمانی این مومنین تابع ولی باید چقدر باشد تا ما بتوانیم آن را بر وضعیت امروزمان تطبیق دهیم بحث مجزایی می‌طلبد. اما در درس این آیه برای وضعیت امروز ما همینقدر بس است که هیچگاه از ما نخواسته از بیرون امت اسلامی و به خصوص ظالمین برای پیروزی کمک بگیریم و خداوند خودش (نصر خودش) و مومنین را برای ولی امت کافی دانسته است. همچنین در دو آیه قبل این مطلب به نحوه دیگر بیان شده است: « وَ إِنْ یُرِیدُوا أَنْ یَخْدَعُوکَ فَإِنَّ حَسْبَکَ اَللّٰهُ هُوَ اَلَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ ».[20]

تحلیل پایانی:

از نظر حقیر ریشه این مشکل در بین جامعه ایمانی به عدم شناخت دقیق از معارف اسلام به خصوص عدم رجوع به قرآن و همچنین غرب‌ستیزی سیاسی به جای غرب‌ستیزی عمیق و اندیشه‌ای برمی‌گردد.

یک: کسی که خود را در اختیار معارف اسلام قرار دهد و درونش را از هر محاسبه‌ی این‌دنیایی خالص کند -حتی اگر همه دنیا علیه او جمع شوند- تنها امیدش به وعده‌های الهی خواهد بود و ذره‌ای در دلش میل به بیرون اسلام و امت اسلامی پیدا نخواهد کرد. درست همانطور که آیه ۱۷۳ سوره آل عمران می‌گوید: « اَلَّذِینَ قٰالَ لَهُمُ اَلنّٰاسُ إِنَّ اَلنّٰاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزٰادَهُمْ إِیمٰاناً وَ قٰالُوا حَسْبُنَا اَللّٰهُ وَ نِعْمَ اَلْوَکِیلُ ». حالا این عدم خلوص در عده‌ای خودش را در میل و علاقه به آمریکا و ترس از او نشان می‌دهد و اما ما حزب الهی‌ها که سعی می‌کنیم خودمان را از این رذیله پاک نگه داریم شیطان از درهای دیگر وارد می‌شود و تلاش می‌کند امید به حمایت و نصر کشورهای دیگر غیر آمریکا پیدا کنیم؛ به یک معنی انگار همان نقشی که کاخ سفید برای عده‌ای پیدا کرده را می‌خواهد درباره کرملین برای ما ایجاد کند؛ درحالی که دل ما باید لبالب از بغض همه ظالمان عالم پر باشد.

دو: وقتی مومنین امت و بسیجیان ِ ما ستیز خود با آمریکا را درست و عمیق نشناسند و این درگیری را یک درگیری سیاسی و در لایه سیاست‌های حکومت ببینند ممکن است باعث شود احساس دوستی و نزدیکی با روسیه و کشورهای مثل او کنند. اصلا کاملا محتمل است که اگر خود امریکا تغییر رویه سیاسی بدهد و از خصومت‌هایش علیه ایران کم کند و مثلا نهج البلاغه یا اصول کافی‌ای هم از موزه‌های خود به مسئولین هدیه دهد دیگر ما با آمریکا هم مشکلی نداشته باشیم و همه با صلح و صفا زندگی کنیم. مشکل ما با آمریکا تنها سیاست‌های دولتمردانش علیه کشور ما یا دیگر کشورها نیست، ما با اساس تمدن جدید و جریان تاریخی آن در مخالفت با انبیا مشکل داریم. ما با موجودیت هر دولت کفر و شرکی در جهان مشکل داریم و تا از بین رفتن همه‌ی این دولت‌ها و تشکیل حکومت اسلامی در سراسر زمین متوقف نمی‌شویم: « وَ قٰاتِلُوهُمْ حَتّٰى لاٰ تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ اَلدِّینُ کُلُّهُ لِلّٰهِ...» [21]

خداوند ما را در درک معارف دینمان یاری کند و ما را از هرگونه امید به نصرت و عزت هر کسی غیر از خودش خالص کند.

و السلام علی المرسلین و المومنین و رحمة الله و برکاته

حیدر عباسی یادکوری

۱۶ صفر ۱۴۳۷



[1] کسانی که کافران را به جای مؤمنانْ سرپرست و دوست خود می  گیرند؛ آیا عزت و قدرت را نزد آنان می  طلبند؟ یقیناً همه عزت و قدرت فقط برای خداست.

[2] و به کسانی که [به آیات خدا، پیامبر و مردم مؤمن] ستم کرده اند، تمایل و اطمینان نداشته باشید و تکیه مکنید که آتش [دوزخ] به شما خواهد رسید ودر آن حال شما را جز خدا هیچ سرپرستی نیست، سپس یاری نمی  شوید.

[3] ای پیامبر! خدا و مؤمنانی که از تو پیروی می  کنند [از نظر حمایت و پشتیبانی] برای تو بس است.

[4] آنگلا مرکل، صدر اعظم آلمان.

[5]  http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13940904000006

[6]  فاکسیمیله Fac-simile به چاپ عکسی از کتب قدیمی و نفیس می‌گویند که به شیوه خاص و با قیمت گزافی تهیه می‌شود.

[7]  http://farsi.khamenei.ir/others-dialog?id=31496

[8]  http://www.nazarnews.com/101564

[9]  http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13940903001122

[10]  http://alef.ir/vdcivpapqt1azu2.cbct.html?313086

[11]  http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13940903001122

[12]  شهر گِروزنی مرکز جمهوری چچنستان در روسیه است.

[13]  http://www.vidube.com/videos/2577/remember-the-name-of-this-genral

[14]  http://www.tasnimnews.com/fa/news/1394/09/02/924895/%D8%A2%D8%BA%D8%A7%D8%B2-%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AF-%D8%AA%D8%AD%D9%88%DB%8C%D9%84-%D8%B3%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%86%D9%87-%D9%85%D9%88%D8%B4%DA%A9%DB%8C-s300-%D8%A8%D9%87-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86

[15] https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AA%D8%AD%D8%B1%DB%8C%D9%85%E2%80%8C%D9%87%D8%A7_%D8%B9%D9%84%DB%8C%D9%87_%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86#cite_note-64

[16]  کافر در ادبیات قرآنی عموما اهل کتاب را هم شامل می‌شود.

[17]  الکهف ۵۱

[18]  از مصادیق آن می توان به داستان امام حسین ع و عبیدالله بن حر حنفی اشاره کرد که حضرت اسب او را قبول نکردند و آیه مذکور را خواندند. (امالی صدوق ص ۱۵۵) همین طور داستان عدم بیعت معاویه با امیرالمومنین ع و رجوع مغیره به آن حضرت و بیان درخواست معاویه مبنی بر ابقای حکمش در شام از جانب عثمان که آن حضرت در پاسخ آیه مذکور را می خوانند. (امالی طوسی ص ۸۷)

[19]  الأنفال‏، 64

[20]  الأنفال‏، 62

[21]  الأنفال‏، 39

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۴ ، ۲۰:۲۱
حیدر عباسی

بررسی سه نوع غرب‌زدگی: غرب‌شیفتگی، غرب‌فریفتگی و غرب‌پذیرفتگی

به جای مقدمه:

این مقاله مجالی است برای تبیین تفاوت غرب‌زدگی و غرب‌شیفتگی. اصولا در ادبیات رایج، کسی را غرب‌زده می دانند که گرایش عمیقی به غرب دارد و آن را می‌ستاید. در این نوشته تلاش شده نشان داده شود این نوع ِ رایج ِ غرب‌زدگی تنها یک نوع از انواع آن است. غرب‌زدگی‌های دیگری هم وجود دارد که در آن شخص نه‌تنها شیفته‌ی غرب نیست بلکه خود را منتقد غرب نیز می داند اما به دلایلی از جمله نشناختن غرب یا انفعال در مقابل آن، نظرا یا عملا با تمدن مغرب‌زمین همراستا شده است و برنامه او را تکمیل می کند. از نظر نگارنده، جاافتادن این نگاه در بین کسانی که داعیه‌ی ساخت تمدنی نوین مقابل ِ غرب را دارند-به خصوص حوزویون- امری حیاتی است؛ چراکه امروز غرب‌شیفتگان در بین جمع مذکور کم‌تر به چشم می‌خورند و آن‌هایی هم که هستند روزبه‌روز رسواتر می شوند؛ لیکن غرب‌زدگی به صورت‌های نوینی خود را بازتولید کرده است. در این روزگار خطری که ما را تهدید می‌کند، غرب‌فریفتگی و غرب‌پذیرفتگی است، و فضای نیروهای ارزشی ما پر شده است از کسانی که ناخودآگاه فریفته‌ی غرب‌اند، یا آن را عملا پذیرفته‌اند.

برای تبیین مطلب ابتدا تصویری از سه نوع شخصیت غرب‌زده داده می شود؛ سپس به تحلیل و نقد مجمل و مختصر افکار آنها پرداخته می‌شود و نهایتا سخنی به‌مثابه‌ی ایجاب و اثبات در منش ِ گریز از غرب‌زدگی و رویارویی با آن زده می‌شود.

تصویری از سه جنس شخصیت:

بیایید با هم سه دسته‌ی شخصیتی از روحانیون یا حزب‌الهی‌های امروزی را بررسی کنیم:

اولی:

یک بچه آخوند! پدرش از روحانیون بزرگ حوزه و از مسئولین نظام است. تحت تاثیر جو خانواده و با راهنمایی پدر، بعد از گرفتن دیپلم وارد حوزه شده است. بسیار با استعداد است و حافظه‌ی خوبی دارد. بسیج مدرسه دست او و تعدادی از رفقای هم‌مشربش است. در طول سال برای بچه‌ها سخنران سیاسی می‌آورند و در ایام تعطیل برای بچه‌ها اردو برگزار می کنند. خلاصه؛ دوره مقدمات را با سرعت پشت سر می گذارد. یک پسر عمو دارد که بعد از گذراندن دوران کارشناسی در ایران، در حال گرفتن کارشناسی ارشد خود در رشته جامعه‌شناسی از دانشگاه فرایبورگ است. از همان دوران ِ طلبگی با پسر عمویش ارتباط داشت و با هم بحث می کردند. پسر عمو از ترقی و کارامدی علم و تمدن غربی می گفت و او از گستره و عمق فقه جواهری و فلسفه صدرایی. بالاخره بعد از گذراندن دوران سطح پسرعمو او را متعاقد می کند که برای گرفتن مدرک تکمیلی خود و دیدن علوم انسانی غربی به آلمان بیاید. استدلال اصلی او برای رفتن این بود که برای مدیریت دنیای جدید باید علوم جدید را فراگرفت. با کسب اجازه از پدر راهی اروپا می شود اما نه آلمان، بلکه به انگلیس. وارد دانشگاه آکسفورد می‌شود برای تحصیل در رشته ارتباطات. در انگلیس با انجمن اسلامی دانشجویان ارتباط می‌گیرد و در جلسات آن‌ها شرکت می‌کند و فعالیت‌هایی هم برایشان انجام می‌دهد. در انجمن جزو طیف دانشجویانی است که نگاه مثبتی به ساخت تمدنی غرب دارند و تنها مشکلشان با بعضی فسادهای اخلاقی و کج‌روی‌های زورگویانه‌ی مسئولینشان است. در دوران تحصیل در آکسفورد درس‌های خود را به خوبی می خواند و شیفته‌ی گستردگی، پرکاربردی و عمق رشته‌ی خود می شود. سپس به ایران بازمی‌گردد و بعد از مدتی به خاطر فرزند بیوتات صالحه بودنش، مسئول یکی از اصلی‌ترین نهادهای فرهنگی کشور می شود. همه‌ی تلاشش در این مسئولیت این است که سنت دینی و ملی را با تجدد آشتی دهد. معتقد است وضعیت کنونی علمی‌فناوری و تمدنی ِ غرب ارزشمند است و چقدر حیف است که این تحفه‌ی ارزشمند در دست یک مجموعه انسان پلید افتاده و از آن در راستای اهداف سوء استفاده می کنند. آرزویش این است که یک روز کشور ما هم همه‌ی آن شکوه و عظمت غرب را داشته باشد اما داعی به اسلام باشد، رأس حکومت در دست یک فقیه باشد و استقلال و منافع ملی‌مان تأمین شود.

دومی:

از بچه‌های هیئت حاج منصور! نخبه‌ی علمی و فعال فرهنگی. بزرگ شده در خانواده‌ی دانشگاهی و فرهیخته. مسئول بسیج دانشگاه علم و صنعت بوده و با همان واحدهایی که در رشته مکانیک گذرانده و چهار عدد کتاب مذهبی‌ای که خوانده، بسیاری را هدایت کرده است. گرایش‌های نظری زیاد ندارد و خیلی دوروبر فلسفه و مسائل اندیشه‌ای نمی پرد. هم‌دوره‌ای‌های خود در دانشکده را از خارج رفتن بازمی‌دارد. می‌گوید وضعیت علمی ِ کشور ما امروز به اندازه‌ای خوب شده که دیگر لازم نیست برای آوردن علم به خارج از کشور مهاجرت کنیم. به بعضی از رفقایش که قصد تحصیل در بعضی رشته‌های علوم انسانی و فلسفه دارند توصیه می کند وارد این رشته‌ها نشوند. معتقد است این‌ها مجموعه‌ای از نجسیات هستند و هرکه در آن وارد می‌شود، دامنش آلوده می‌شود و اگر خوش‌شانس باشد و بی‌دین نشود، حداقل لیبرال می‌شود. خودش اما بعداز کارشناسی –معلوم نیست به چه دلیلی- تغییر رشته می‌دهد و کارشناسی ارشدش را وارد رشته‌ی مدیریت می‌شود. بعداز دو سه سال سروکله زدن با دروس علوم انسانی با جزم بیشتری به رأی سابق خود بازمی‌گردد: «این‌ها همه مشتی نجسیات هستند که جز کشاندن کشور به مسیر ضلالت فایده‌ای ندارند». با این فهم نهایتا تصمیم می‌گیرد برود حوزه. در حوزه گمشده‌ی خویش را پیدا می‌کند. احساس می‌کند این دروس حوزوی یگانه نجات‌بخش جامعه‌ی ما هستند. به این نتیجه می‌رسد باید همه‌ی عمر را صرف این علوم کرد و در میراث گذشتگان پاسخ مسایل امروز را جستجو کرد. البته نمی‌گوید این دروس و علوم کامل هستند و جای پیشرفت ندارند. قائل است فقه و اصول را می تواند ارتقاء‌هایی داد که کارامدتر شود و فلسفه صدرایی را بسطی داد که به مرحله نظریات اجتماعی برسد. البته شأن علوم غربی خواندن هم برای خود قائل است اما نه به طور مفصل، بلکه اجمالی و جریان‌شناسی‌وار، آن هم در انتهای باروری علمی و برای اینکه اگر شبهه‌ای مطرح شد، بتواند پاسخ دهد. بعد از دوران تحصیل هم خیلی سریع کرسی علمی می‌گذارد و همچنین مسئولیت در جای‌جای نظام می‌گیرد. در این مدت، هردم و بازدم- در کرسی درس خارج خود- ناسزاهایی را نثار غربی‌ها می‌کند. تند و تند هم تصمیم‌هایی را در مسئولیت خود برای مالیدن بینی غربی‌ها به خاک می گیرد. البته معمولا نقدهایش نُقل مجالس طنز می‌شود و تصمیم‌هایش نباتی برای چای ِ تجاوز غرب. ناگفته نماند این خصلت‌ها را از دوران تحصیلش به ارث برده است.

سومی:

بچه‌ی پایین‌شهر! دارای یک خانواده ساده اما مذهبی و انقلابی. دانشجوی فیزیک شریف. از بچگی در بسیج مسجد فعال بوده و در فتنه ۸۸ باتوم‌به‌دست و موتور‌سوار در صحنه حاضر بوده. در دانشگاه همه‌ی هم و غمش بحث با روشنفکرهای فوکولی دانشکده و انجمن اسلامی بوده. با بچه‌های دانشکده گروه تشکیل می دادند و کتاب‌های سیدحسین نصر و رضا داوری اردکانی را می خواندند. در بسیج دانشگاه هم یک واحد آزاداندیشی راه انداخته بودند و مناظره حول مدرنیته و نقد آن برگزار می کردند. کم کم می فهمد که دغدغه‌ی اصلی او مباحث فکری است و اشتباهی رشته فیزیک را انتخاب کرده. برای کارشناسی ارشد تغییر رشته می‌دهد به فلسفه‌ی علم اما در دانشگاه امیرکبیر. آنجا مجذوب سعید زیباکلام می شود. پایان‌نامه‌ی ارشد او روی اندیشه‌های انتقادی مارتین هایدگر نسبت به علم، فلسفه و تکنولوژی غربی است. اما بعد از یکی دو سال فلسفه‌ی ‌علم خواندن، باز متوجه می شود که گم‌شده‌ی او اینجا هم نیست و می رود حوزه. او در دوران تحصیل دانشگاهی خود نسبتا علم و تفکر غربی را شناخته است و دریافته که همه‌ی تیره‌بختی‌های ما از غرب نشأت می گیرد؛ آن‌هم از خود علم و تمدن غربی نه انسان‌های غربی‌ای که علم و تمدن را برای تحوش به کار گرفته‌اند. همه‌ی دغدغه‌ی او نقد و پرسش‌گری از غرب است و هیچ نقطه‌ی جمعی بین اسلام و غرب نمی‌بیند. فکرش این است که غرب و مدرنیته یک کلِ درهم‌تنیده و پیچیده است و رویای خامی است اگر کسی فکر کند می شود آن را به خوب و بد تقسیم کرد و بخش خوب را اخذ کرد. معتقد است تفکر غربی به واسطه ابزارهای پرقدرت تمدنی‌اش بر فرد و جامعه‌ی ما سیطره پیدا کرده است. بعد از اینکه سال‌ها هم در حوزه تحصیل کرده، دریافته است که علوم حوزوی هم دردی را دوا نمی کند. به این نتیجه رسیده است که باب معرفت برای پاسخ‌گویی به مسایل دنیای جدید بسته است و ما به یک انسداد دوره ای رسیده‌ایم. نهایتا هیچ راه گریزی برای عبور از این باطلاق ِ لجن‌گون دنیای امروز نمی‌بیند. جز اینکه سعی کند انسان خوبی باشد و به همان‌ها که می داند عمل کند، از تیرگی و انحطاط دنیای امروز پرسش کند و مردم را آگاه کند تا اینکه حضرت بقیة‌الله ظهور کند و دنیای نورانی جدید را بسازد.

تحلیل:

همان طور که ملاحظه فرمودید در سطور بالا تلاش شد تصویری مختصر اما گویا از سه عنوان غرب‌شیفتگی، غرب‌فریفتگی و غرب‌پذیرفتگی داده شود. در ضمن ِ توصیف اشخاص البته توضیخاتی هم از سبک فکری آن‌ها داده شد. در این قسمت سعی این است که در چند سطر این توضیحات کامل‌تر شود.

عنوان اول را زیاد راجع به آن نوشته‌اند و خوانده‌ایم و سابقه‌ای زیاد دارد. ویژگی قابل ذکر آن این است که عمیق به تمدن غربی فکر نمی کند و ریشه‌های آن را واکاوی نمی‌کند. تنها ظاهری را می‌بیند و به برکت امام و انقلاب درکی هم از سیاست‌های استعماری آن پیدا کرده است. به همین خاطر گمان می برد همه‌ی آن مظاهر یا حداقل بخش زیادی از آن را می‌شود با اهداف و آرمان‌های ما جمع کرد. می‌گوید مشکل آن‌ها سیاست‌های غلط سیاست‌مدارانشان و دین تحریف‌شده‌ی کلیسایشان است. و ما که این مشکلات را نداریم اگر دستاوردهای آن‌ها را بگیریم نور علی نور می شود. اما غافل از اینکه این سیاست‌ها و این سیاست‌مداران و فساد‌های اجتماعی را همان علم غربی و به تبع آن، باور غربی ساخته است. این کج‌روی‌ها ریشه در علم و جهان‌بینی غربی دارد. تکنولوژی غربی هم تبعی‌ای از همان اندیشه و ساخت علمی است. آن تکنولوژی دارد مسیری را می‌رود که نه می‌شود آن را از هیئت ِ علمی و تمدنی غرب جدا کرد و نه منفردا سازگاری خوبی با آرمان‌های توحیدی ما دارد.

مشکل تفکر دوم در یک سادگی و خوش‌خیالی است، شاید هم در یک توهم! او گمان می‌برد بدون شناخت دقیق غرب می‌توان به مصاف تمدنی او رفت. این تفکر توجه ندارد که همین حال حاضر در کشور اسلامی، بیش از آنی که اسلام را تنفس کند دارد اندیشه و علم و ابزار غربی را تنفس می‌کند. از ظاهری‌ترین بروز‌های آن گرفته مثل موبایل، اینترنت، آشپزخانه اوپن، ماشین، پارک، مرکز خرید و... گرفته تا سازوکار و سامانه‌های غربی مثل نظام آموزش و پرورش، مجلس و دولت، سامانه سلامت و پزشکی و... تا علوم و فنون غربی که تقریبا همه‌ی رشته‌های دانشگاهی ما را در برمی‌گیرد تا اندیشه غربی مثل باور شدید مردم نسبت به علوم تجربی، تفکیک آن‌ها بین عالم ورای طبیعت و عالم محسوس، و... . الی ماشاءالله می‌شود مثال زد از سیطره‌ی غرب بر فضای زندگی ما. حال آیا با این پیچیدگی و سطح کلان درگیری می‌شود صرفا با شناخت‌های عرفی از غرب به مصاف او رفت؟ مثال‌های بالا نشان می‌دهد که شخص امروزی بخواهد یا نخواهد دارد غربی فکر می‌کند و غربی زندگی می کند. اما کسی که به این مسأله التفات ندارد و خیلی خوشحال، بدون مطالعه دقیق سیطره غرب بر او و جامعه‌ی او به دنبال زندگی دینی است، به سان کودکی می‌ماند که همین‌طور تندوتند مهره‌های شطرنج را جابه‌جا می کند غافل از اینکه با این منش خود را سریع‌تر به کیش و مات شدن می‌سپارد. امروز روحانیون و بسیجی‌های ما در این غفلت غوطه‌ورند. با چشم‌های بسته به نبرد می‌روند. دقت ندارند که با این چشم‌های بسته هرحرکتی که می‌کنند، ممکن است در کوتاه مدت قهرمانانه به نظر برسد اما در درازمدت تکمیل آجرهای ساختمان تجدد غربی است. خلاصه در یک جمله مشکل طیف دوم این است که چون غرب را دقیق نمی‌شناسند و از آنجا که غرب بسیار پیچیده شده و سیطره فراوانی بر ما پیدا کرده، حرف زدن و عمل کردن آن‌ها کمک است به غربی‌ها.

جنس شخصیت‌های سوم مشکلات قبلی‌ها را ندارند. یعنی نه شیفته‌ی غرب شده‌اند و از سر سادگی نقطه‌ی جمعی بین غرب و اسلام می‌بینند، و نه غرب‌زده‌ی غرب‌نشناس اند که به خاطر آگاهی ِ کم و اعتماد‌به‌نفس زیاد (!) بومرنگ را به سمت غرب پرتاب می‌کنند که بخورد به سر اسلام. آنها سعی کرده‌اند تا جای ممکن غرب را بشناسند و بر حیل علم، سیاست و فناوری غربی مسلط شوند. اما مشکل آن‌ها یک چیز ساده است: راهی برای برون رفت از باطلاق غرب برای خود پیدا نکرده‌اند. آن‌ها خوب می‌فهمند در هر جایی غرب چه بلایی بر سرشان آورده یا دارد می‌آورد اما به هر دلیلی نتوانسته‌اند خود را بیرون بکشند، مأیوس و بازنده شده اند و عملا راضی شده‌اند به همین مسیر فعلی تاریخ. اینان آنقدر غرب را به‌مثابه یک روح واحد شیطانی و یک کل تجزیه‌ناپذیر تحلیل کرده‌اند و همین طور سیطره غرب را بر گستره زیست بشریت را بزرگ دیده‌اند، که دیگر در مخیله‌شان نمی‌گنجد که بتوانند تمدن نوینی را رقم بزنند. فقط منتظر می‌مانند که این این روح شیطانی به دوره‌ی انحطاط و زوال خود برسد. اگر حتی بتوان نظر این دسته را درباره روح واحد بودن و تجزیه‌ناپذیر بودن غرب را پذیرفت، حالت روانی آن‌ها در انفعال مقابل تمدن جدید قابل توجیه نیست.

سخنی ایجاب مانند:

منش ایجابی ما در ضمن نقد منش‌های گذشته کمابیش مشخص شد. به بیانی بسیار کلی و اجمالی سخن این است که:

اولا ما ساده‌انگارانه به تمدن غربی نمی‌نگریم که بخواهیم همان را با کمی تغییر و التقاط بیاوریم این طرف و مشکل را حل کنیم.

ثانیا ما باید غرب را به خوبی بشناسیم و موقف خود را در مقابل او بدانیم. نباید در توهم این باشیم که با صرف تسلط بر تراث خودمان می توانیم زایش تمدنی کنیم چرا که زایش تمدنی ما مساوی است با به جنگ غرب رفتن.

ثالثا با تحلیل‌های از جنس کل واحد شیطانی دانستن غرب و به ناچار به تمام‌الذات کثیف شمردن دنیای امروز نباید دچار یأس و انفعال شویم و باید قدم به قدم برورفت خود از دنیای امروز را طراحی کنیم. فی المثل اگر می توانیم سبکی جدید از شهر را ارائه دهیم و فرهنگ شهرنشینی جدید را در آن به ظهور بگذاریم، به سمت آن برویم هرچند می دانیم کماکان عناصری از غرب در آن شهر هم حضور دارند که ما درباره خیر یا شر بودن آن‌ها اطلاعی نداریم. یا حتی ممکن است به وجود مظاهری شر از تمدن در آن هم مطمئن باشیم اما بدانیم که این شهر قدمی است به سمت برونرفت از فرهنگ شهری غربی.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۳ ، ۰۹:۱۰
حیدر عباسی

چند نکته است از این سفر ترکیه (که البته سفر محدودی بود هم به لحاظ زمان، هم محدوده جغرافیایی و هم اقشار ارتباط گرفته) که شاید برای دوستان جالب باشد.

 

چند وصف:

  • علاقه به زبان فارسی و یادگیری زبان فارسی در بین آنها موج می زد. در اقشار مختلفشان. البته ظاهرا کلاس زبان فارسی شان تازگی به دلیل کمبود پول تعطیل شده بود. ولی علی ای حال در بین دانشجو و راننده و حسابدار و همه می دیدی دوست دارند فارسی یاد بگیرند تا با انقلاب ارتباط برقرار کنند.
  • دانشجوهاشان علاقه ی خاصی به درس خواندن در ایران داشتند. همه اش از من درباره ی شریف و دانشگاه های ایران می پرسیدند؛ یا در برنامه داشتند ارشد را بیایند ایران یا اینکه نمی توانستند بیایند اما دوست داشتند. اما وقتی از من می شنیدند که باید پول زیادی برای تحصیل در دانشگاه شریف مثلا بپردازند دلسرد می شدند. من هم ته دلم می گفتم اینها که از ما مومن تر و انقلابی ترند و کاش آن همه آدم به دردنخور که کارشناسی را شریف می خوانند و بعد می روند خارج از همان اول می رفتند خارج و دولت این بیچاره ها را بورس می کرد.
  • همه دوست داشتند در ایران زندگی کنند. اما هر کدام مشکلاتی داشتند. هر کس ابراز علاقه به زندگی در ایران می کرد سعی می کردم فضا را برایش واقعی ترسیم کنم و بگویم ایران آنجوری هم که فکر می کنی نیست. اما غالبا می گفتند اینها را می دانیم با این حال دوست داریم ایران زندگی کنیم. بعد از این می گفتم ترکیه به حضور شما نیاز دارد و شما بهتر است به جای زندگی در ایران همینجا زندگی کنید اما در ایران تحصیل کنید و ارتباطتان زیاد شود با ایران.
  • می گفتند سیاست در ترکیه کثیف است و اصلا ورود نمی کردند به سیاست. شاید این باعث شده بود خیلی سیاست ایران را هم دنبال نکنند. آگاهی چندانی از وضعیت سیاسی ایران نداشتند و عشق آقا بودند و هر سیاستمدار ایرانی را دوست داشتند.
  • با اینکه همه عشق آقا بودند اما مقلد آقا کم پیدا می شد. مشکلشان این بود که آقا رساله ندارد به ترکی (حالا به زبان دیگری هم ندارد :)).
  • ما همه شان را ندیدیم اما این جمعی که دیدیم تعاون فوق العاده ای داشتند که شاید بین ما ایرانی ها نباشد. خیلی هوای هم را داشتند و به هم کمک می کردند. البته شاید از ملزومات غربت باشد.
  • خدا لعنت کند آتاتورک را! خط اینها را که لاتین کرد دیگر قرآن نمی توانند بخوانند. غالبا یا نمی توانستند یا به سختی می توانستند خط عربی را از رو بخوانند. به همین خاطر اشتباه هم زیاد بود در نمازهایشان.

چند نیاز:

  • به شدت کمبود آثار انقلاب بود در آنجا و بین آنها. حالا اینها که شیعه اند و طلبه درس خوانده از ایران زیاد بینشان است وای به حال سنی ها. یعنی آدم به عینه می فهمید که ندای انقلاب ذره ای به گوش اینها نرسیده (منظور جمعیت غیر از شیعه های انقلابی است). چه بسا اگر یک ذره ما خوب کار کرده بودیم و البته گذاشته بودند صدایمان برسد الان فوج فوج گرویده بودند به سویمان! زیاد بودند کردهای شیعه ای که قبل انقلاب سنی بودند و با انقلاب شیعه شدند. این صدای حزب الله هم که یک ذره به گوش جهانی ها رسیده آدم می دید سنی هایی را که عکس سید حسن روی پیراهنشان بود. داستان های جالبی آدم می شنید از شیعه شدن آدم ها و همه در یک چیز مشترک بودند و آن نرسیدن صدای انقلاب به اینها بود. و البته من معتقدم مشکل بیشتر کمکاری خودمان بوده تا صد سبیل استکبار.
    خلاصه به شدت نیاز به ترجمه و توزیع هدفمند و متناسب با گروه های مختلف داریم.
  • ارتباط اندکی با ایرانی ها داشتند. انسان می دید یک فرصت اندک ارتباط مثل این همایش چقدر می توانست موثر باشد. خلاصه برنامه ریزی یک ارتباط مستمر حداقل بین قشر جوان و دانشجویشان کار مهم و با اولویتی است.
  • شاکی بودند از اینکه چرا جمهوری اسلامی حضور ندارد در آنجا. البته یک خورده ما تصورشان را درست کردیم از مشکلات و محدودیت های ایران ولی علی ای حال حضور جمهوری اسلامی در آنجا بسیار ضعیف است. البته نگاه من معطوف به شیعیان نیست فقط. بین شیعیان حضور چندانی نداشت چه برسد به اینکه بخواهد در جامعه ی اهل سنت آنجا کاری کند. جالب اینجاست که گروه های دیگری از ایران (از این دار و دسته ی ولایتی ها و حجتیه ای ها) آنجا انجمن هایی داشتند و به قوت داشتند کار می کردند اما جمهوری اسلامی با آن دبدبه و کبکبه ... .
  • باز و باز آدم خون دل می خورد و دلش می شکست که جمهوری اسلامی چه کرد با ترک های خود. یعنی اگر این نگاه تهدید محور به ترک ها در ایران نبود وضعیت شدیدا با این متفاوت بود. کوچکترین اثرش این بود که این بندگان خدای ترکیه ای و آذربایجانی می توانستند از متون ترکی ترک های ایران استفاده کنند و چقدر با انقلاب همراه تر شوند. به قول یکی از دوستان: راه باکو از تبریز می گذرد. و البته من معتقدم راه کل جامعه ی ترک چه شیعه و چه سنی از تبریز و ترکهای ایران می گذرد.
  • خلاصه انتظارها از ایران و جمهوری اسلامی خیلی زیاد است. اینها تنها امیدشان ایران است و ما... . نهادهای رسمی را کنار بگذاریم خود ماها خیلی کارها می توانیم بکنیم. حداقلش ارتباط گیری با اینها و حرف زدن و رساندن آثار انقلاب به اینهاست.
۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۱ ، ۱۸:۵۱
حیدر عباسی

بسم الله

طرح بحث:

بحث در این است که جمهوری اسلامی چگونه می تواند جمعیت ترکهای مسلمان جهان را که حدود 200 میلیون نفر تخمین زده شده اند را به خود نزدیک کند و حتی رهبری فکری و معنوی آنها را هم به دست بگیرد.

کارهایی که معمولا برای نزدیک شدن چنین جمعیت هایی به جمهوری اسلامی و پیروی آنها از آن می شود کرد از این دسته هستند:

  1. صرف اصرار جمهوری اسلامی بر یک خط سیاسی اسلامی که همان اسلام ناب است موجب همگرایی مردم آن دیار می شود.
  2. فرستادن رسولانی به آن مناطق و ایجاد بسترهایی برای آشنایی و همگرایی مردم با افکار جمهوری اسلامی.
  3. حضور رسانه ای در آن منطقه که لازمه ی آن داشتن تولیدات رسانه ای به آن زبان و معطوف به آن منطقه است.

اما بحث ما درباره ی ظرفیت عظیمی است که جمهوری اسلامی بالقوه در اختیار دارد برای اینکه بین جامعه ی ترک مسلمان و خودش همگرایی ایجاد کند و حتی در جایگاه رهبری آن قرار بگیرد، اما از آن غافل است و حتی بعضا فرصت را تبدیل به تهدید می کند. این ظرفیت، ظرفیت جمعیت ترک ایران هستند. اگر جمهوری اسلامی این جمعیت را با هویت و فرهنگ ترکی شان به رسمیت می شناخت و آن ها را می پروراند و جمعیت ترک ما را به یک جمعیت ترک شیعه ی انقلابی پویا و پیشرفته به لحاظ فرهنگی و حتی اقتصادی و سیاسی می کرد؛ آنگاه بزرگ ترین ظرفیت را برای اینکه رهبری جامعه ی ترک جهانی را به دست بگیرد را ایجاد کرده بود.

زمینه:

اصولا هرچه دو دسته اشتراکات بیشتری بین خودشان بیابند همگرایی و نزدیکی آنها به هم بیشتر می شود. و اگر ملتی ملت دیگری که اشتراک زیادی با او را می یابد و او را از لحاظ مختلف پیشروتر و برتر می بیند همانا از او پیروی خواهد کرد یا حداقل ظرفیت پیروی بیشتری از او خواهد داشت. بحث ما هم در همین است که نظام جمهوری اسلامی باید از ظرفیت اشتراک زبانی و فرهنگی بین ترک های خودش و ترک های جهان استفاده کند. به این صورت که ترک های ایران را در داخل بیشتر از چیزی که الان هست به رسمیت بشناسد، کمک کند که آنها با فاکتورهای فرهنگی مورد تایید اسلام و نظام اسلامی پیشرفت کنند و به یک فرهنگ زنده و پویا تبدیل شوند و آرام آرام جامعه ی نمونه ترک دنیا از لحاظ مختلف شوند و بعد اینها را در سطح بین المللی مطرح  کند به عنوان افتخارات خود؛ خواهیم دید که این اشتراک زبانی و فرهنگی آرام آرام به اشتراک مذهبی هم تبدیل خواهد شد و جامعه ی ترک جهان به سمت رویکرد سیاسی دینی ترک های ایران که الگو و نمونه ی آنها بودند حرکت خواهند کرد. یعنی جمهوری اسلامی می تواند جای ترکیه را در نقطه ی اشاره بودن ترک های جهان بگیرد. و این امری است ممکن.

نمونه ی کار بالا را تا حدودی در مورد جمعیت شیعه ی لبنان و حزب الله ما مشاهده می کنیم. یعنی جمعیت شیعه ی عرب لبنان یکی از ابزارهای جدی جمهوری اسلامی برای رساندن حرفش و گفتمانش به جامعه ی عرب است چرا که این جمعیت لبنانی با عرب های جهان اشتراک فرهنگی بیشتری نسبت به ایران دارند. این اتفاق تا جایی است که می بینیم مردم عرب خیلی وقت ها حرف امام خامنه ای را نمی شنوند اما حرف سید حسن نصر الله را می شنوند. مشابهه این اتفاق می تواند در مورد ترکها هم بیفتد و جمهوری اسلامی از ظرفیت اشتراک زبانی و فرهنگی ترکهای خودش با ترکهای دیگر کشورها استفاده کند و گفتمانش را به آنها منتقل کند.

لازمه:

لازمه ی اینکه چنین اتفاقی بیفتد این است که ترکهای ایران به لحاظ فرهنگی (حتی اقتصادی و سیاسی که در اولویت بعدی هستند) رشدهای جدی ای کنند. برای تحقق این رشد چنین اتفاق هایی به عنوان نمونه باید بیفتد:

  1. زبان ترکی در ایران به رسمیت شناخته شود و تبدیل به زبان آکادمیک شود.
  2. آموزش زبان ترکی راه بیفتد و ترکی بشود زبان دوم در یک کشور دو زبانه.
  3. زمینه های پرورش نخبه های فرهنگی و علمی در مناطق ترک فراهم شود.
  4. تمرکز زدایی از مرکز اتفاق بیفتد و کارها به مناطق واگذار شود، این کار باعث می شود این جمعیت رشد کنند و حتی آرام آرام خیلی از کارهای جمهوری اسلامی نه تنها ناظر به داخل بلکه کارهای خارجی او را هم دست بگیرند.
  5. ادبیات ترکی در ایران باید قوت شدید بیابد، جلسات متعدد شعر و ادب ترکی راه بیفتد، کتب ترکی فراوان تولید و منتشر شود.
  6. مدارس ترک زبان حزب الهی راه بیفتد.
  7. تولیدات سینمایی و رسانه ای ترکی غنی رونق یابد و امثال چنین کارهایی که یک ملت را به لحاظ فرهنگی غنی می کند.

اینها نمونه هستند و برای مثال آورده شده اند. بحث در این است که کارهایی که لازم است که چنین جمعیتی رشد فرهنگی، علمی، اقتصادی کنند و تبدیل به یک جمعیت پویا شوند باید انجام شود.

امکان:

امکان تحقق چنین امری وجود دارد. دلایلی که برای این مدعا وجود دارد به این شرح اند:

  1. ایران مسیری از پیشرفت فرهنگی مطلوبش را طی کرده و می تواند از تجربیات آن برای این امر استفاده کند.
  2. جمعیت ترکهای ایران کم نیستند و لهجه های مختلف دارند. حتی چند برابر جمعیت بعضی کشورهای ترک مدعی هستند.
  3. جمعیت ترک ایران بحمدلله جمعیت کاری و نخبه ای است و بسیاری از مشاهیر ایران هم از میان آنها بوده اند و هستند و ظرفیت نخبه پروری زیادی دارند.
  4. جمعیت ترک ایران جمعیت شیعه ی متدین انقلابی ای هستند و حتی از میانگین تدین و انقلابی بودن کل ایران چه بسا بالاتر باشند.

آسیب:

بعضی ممکن است به این رویکر نقد کنند و بگویند این رویکرد تبدیل به تهدید برای ما خواهد شد و موجبات تقویت پانترکیسم و سوءاستفاده دشمنان را فراهم خواهد کرد. اما پاسخ این است که:

  1. چون آغاز حرکت توسط خود نظام و حزب الهی ها است و ابتکار عمل را به دست دارد، به سختی می شود مدیریت را از دست او خارج کرد.
  2. قاطبه ی جمعیت ترک ما انقلابی و معتقد به نظام هستند و همین ها سالیان سال مقابل توطئه های پانترکیستها ایستاده اند.
  3. اتفاقا فضای بسته و امنیتی و به حاشیه بردن زبان و فرهنگ ترکی تهدید بزرگتری برای ما است و بیشتر موجب پرورش تفکرات سوء و گرایش مردم به آنها می شود.
  4. گذشته از اینها خیلی از این بحثهایی که کردیم در قانون اسلامی و مدل جمهوری ما لحاظ شده و اتفاق عجیب ویژه ای نمی خواهد بیفتد.
  5. بالاخره نظام اسلامی اگر می خواهد جهانی فکر کند و رهبری جهان اسلام را به دست بگیرد باید سعه ی صدر و ظرفیت خود را بالا ببرد و حتی به شیعی بودن خود خیلی تاکید نکند چه برسد به زبان فارسی. لازمه ی رهبر شدن ایران نگاه باز او به جمعیت ها و دسته های مختلف است.
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۱ ، ۱۰:۴۲
حیدر عباسی

بسم الله

یک کار بسیار خوب از بعد رسانه ای این است که در تجمعات و برنامه های مختلفی که برای غزه برگزار می شود عکس شهدای آنها به طوری که به چشم بیاید در دست افراد و روی در و دیوار باشد.

اینها چند تن از شهدای مشهور جنگ اخیر غزه هستند که یکی از دوستان تهیه کرده:

برای دریافت عکس ها روی آن کلیک کنید.

 

احمد الجعبری

 

جلال محمد نصر

 

رامز حرب

 

سیف الدین صادق

 

محمد ریاض شملخ

 

محمد یاسین

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۱ ، ۰۹:۰۰
حیدر عباسی

بسم الله

یکی از برادران زحمت کشیده اند و چند عکس با کیفیت از مظلومین غزه تهیه کرده اند. دوستانی که در دانشگاهشان یا هیئتشان می خواهند درباره غزه نمایشگاهی بگذارند می توانند از این عکسها استفاده کنند.

برای دانلود عکسها می توانید روی آن کلیک کنید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۱ ، ۰۷:۴۱
حیدر عباسی

بسم الله الرحمن الرحیم

به اخبار زیر دقت کنید:

اخبار مربوط به سه روز اول حمله جدید اسرائیل به نوار غزه هستند.

اخبار همه از این سه صفحه برداشته شده اند:

http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13910824001351 

http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13910825000012 

http://farsnews.com/newstext.php?nn=13910826000179

 

 چهارشنبه:

18:25 اعلام آغاز حمله

19:40 حزب آزادی و عدالت مصر ترور جعبری را محکوم کرد

20:14 هشدار مصر درباره پیامدهای حمله؛ وزارت امور خارجه مصر حملات اسرائیل علیه غزه را محکوم کرد و خواستار توقف فوری حملات علیه این منطقه شد.

23:05 تصمیم قاهره برای فراخواندن سفیر خود از اسرائیل /مرسی سفیر اسرائیل را فرا می‌خواند

23:14 درخواست مصر برای نشست فوری شورای امنیت

پنجشنبه:

00:01 سفیر اسرائیل قاهره را ترک کرد

05:08 تماس تلفنی اوباما با رئیس جمهور مصر؛ کاخ سفید اعلام کرد که اوباما و مرسی در این گفت‌وگوی تلفنی بر اهمیت آرامش اوضاع در نوار غزه توافق کردند. خبرگزاری رویترز به نقل از بیانیه کاخ  سفید اعلام کرد که  اوباما در گفت‌وگو با مرسی شلیک موشک‌ها از غزه به اسرائیل را محکوم کرده و بر حق اسرائیل در دفاع از خود تاکید کرده است.

06:48 مصر سفیر خود از تل‌آویو را فرا خواند

09:45 تماس تلفنی محمود عباس با مرسی؛ «محمود عباس» رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین شب گذشته در تماس تلفنی با «محمد مرسی» رئیس جمهور مصر درباره تحولات جاری در نوار غزه در سایه حمله نظامی اسرائیل به این منطقه گفت‌وگو کرد. وی از مرسی خواست تا تمام تلاش خود را برای توقف این حملات وقف کند.

12:53حماس: کشورهای عربی بویژه مصر مناسبات با اسرائیل را قطع کنند

14:13 اخوان المسلمین: مصر با قطع روابط با اسرائیل به الگوی اعراب بدل شود

15:12 سرلشکر مصری: روابط مصر و رژیم صهیونیستی به رکود کامل می‌رسد

15:42 برگزاری تظاهرات «جمعه خشم» در حمایت از ملت فلسطین در سراسر کشورهای اسلامی؛ «محمد بدیع»، رهبر گروه اخوان المسلمین مصر، خواستار این شد که مردم کشورهای عربی و اسلامی در اعتراض به تجاوزهای رژیم صهیونیستی در غزه، فردا (جمعه)، تظاهرات اعتراض آمیز برگزار کنند.

16:46 مرسی: قاهره مقابل اسرائیل می‌ایستد/رایزنی مصر با طرف‌های بین‌المللی

19:15 نخست وزیر مصر فردا به غزه می‌رود

22:35 آمریکا از مصر خواست میانجی‌گری کند؛ «مارک تونر» سخنگوی وزارت خارجه آمریکا اعلام کرد واشنگتن از قاهره خواسته است تا با استفاده از نفوذ خود درگیری نیروهای مقاومت و رژیم صهیونیستی را متوقف کند.

جمعه:

10:39 نخست وزیر مصر وارد غزه شد

11:47  «قندیل» و «هنیه» به عیادت مجروحان حملات صهیونیست‌ها رفتند

12:43 درخواست آمریکا برای افزایش فشار بین‌المللی بر حماس. در حالی که حملات و تجاوزات اسرائیل به غزه در جنگی که رژیم صهیونیستی آغازگر آن بود، با شدیدترین تمرکز ادامه دارد، آمریکا از دولت‌هایی که تاثیر زیادی بر حماس دارند، مانند ترکیه و مصر و برخی کشورهای اروپایی خواست تا بر حماس برای پایان درگیری‌ها فشار بیاورند.

12:50 قندیل: نمی‌توان در مقابل تراژدی فلسطین سکوت کرد

14:33 درخواست مرکل از مصر در اعمال فشار به حماس برای توقف درگیری های غزه

16:22 مرسی: مصر غزه را تنها نخواهد گذاشت؛ مرسی در سخنرانی کوتاهی که پس از نماز جمعه امروز در مسجد فاطمه الشربتلی در قاهره ایراد کرد، گفت: «ما حمله اسرائیل به غزه را تجاوز آشکار دانسته و به تجاوزکاران هشدار می دهیم که به هیج وجه در غزه حقی ندارند. اسرائیل در صورت ادامه حملات خود به غزه، بهای سنگینی را پرداخت خواهد کرد و باید مسوولیت تجاوزات خود را بپذیرد. من از طرف خود و ملت مصر اعلام می کنم که مصر امروز با گذشته متفاوت است و عربها اکنون با گذشته تفاوت دارند»

16:46 اخوان المسلمین مصر خواستار کمک تسلیحاتی به غزه شدند

 

 

اکنون به مقدمه ی زیر دقت کنید:

مساله ی رهبری مسلمانان و جهان اسلام مساله ی تازه ای نیست. در بازه های مختلف که اسلام توان اجتماعی خویش را بروز داده دشمنان اسلام به دنبال این بوده اند که رهبری امت اسلامی را کسی به دست بگیرد که بیشتر بر روی وی قابلیت نفوذ دارند. از جمله ی این بازه ها حوادث اخیر در کشورهای عربی و مساله ی بیداری اسلامی است. بعد از حوادث بیداری اسلامی در مصر، تونس، لیبی و... و توجه ملت ها به حساسیت های اجتماعی اسلام، قاعدتا باید به کشوری به عنوان نمونه و الگو می نگریستند. این کشور می باید الگوی مناسب اداره ی سیاسی و اجتماعی و اقتصادی متناسب با دغدغه های اسلامی بیدار شده ی آنها را ارایه می کرد. از جمله ی این دغدغه ها مساله ی فلسطین است. ملت های بیدار شده بیش از قبل دغدغه ی آزادسازی مردم فلسطین و سرجای خود نشاندن صهیونیست ها را پیدا کرده اند. کشوری که می خواهد الگوی این ملتهای بیدار شده قرار بگیرد باید در صحنه ی دفاع از فلسطین و مقابله با اسرائیل خوش بدرخشد.

جبهه ی مقابل حرکت اسلامی قاعدتا باید با زیرکی های خویش شخص مناسبی را برگزیند که هم در مقوله ی اسرائیل دغدغه ی امت های اسلامی را مرتفع کند و هم از همه ی گزینه ها متعامل تر و قابل نفوذ تر باشد. کار جبهه ی استکبار این است که در عرصه ی رسانه به گونه ای جلوه دهد که شخص مورد نظرش به اندازه ی کافی ضد اسرائیلی است و در عرصه ی سیاست هم تلاش کند تعاملش را هرچقدر سنگین تر با او ببندد.

مسلما گزینه ی استکبار برای رهبری امت نمی تواند ایران باشد چون اصلا قابل نفوذ نیست. و البته همه ی تلاش خود را هم می کند که ایران این جایگاه را پیدا نکند حتی شده به قیمت پذیرفتن یک قهرمان ضد اسرائیلی دیگر در منطقه. برای استکبار یک قهرمان ضد اسرائیلی که بشود با او تعامل کرد و حتی شده تا حدی کنترلش کرد بهتر از رهبری است که هدف خود را نابودی اسرائیل گذاشته و تجربه نشان داده به هیچ وجه هم از هدفش کوتاه نمی آید. کشورهایی همچون عربستان هم به اندازه ی کافی دستشان در همکاری با اسرائیل و امریکا رو شده است که گزینه ی مناسبی نباشند. می ماند ترکیه و کشور تازه انقلاب کرده ی مصر.

و نهایتا یک زاویه ی نگاه:

برای اینکه هوشیار باشیم شاید لازم باشد هر از چندگاهی چنین اخباری را با بحث منطقی بالا کنار هم بگذاریم و حواسمان را بیشتر به دور و برمان جمع کنیم. شاید بعضی ها فراموش کرده باشند که ایران سی و اندی سال است که اصلا سفارت اسرائیل ندارد که بخواهد سفیرش را اخراج کند (پنجشنبه 00:01 سفیر اسرائیل قاهره را ترک کرد) و با این کار الگو بودن خود را در عمل ثابت کرده است (پنجشنبه 14:13 اخوان‌المسلمین: مصر با قطع روابط با اسرائیل به الگوی اعراب بدل شود!). یا اینکه از همان ابتدای انقلاب تا به امروز هر روز مرگ بر اسرائیل گفته و مقابل اسرائیل ایستاده و مقابله با اسرائیل تصمیم امروز و دیروز او نیست (پنجشنبه 16:46مرسی:قاهره مقابل اسرائیل می‌ایستد). حمایت ایران از مردم فلسطین به قدری محکم بوده و هست که استکبار جرات نمی کند به ایران بگوید برای پایان حملات فشار بیاورد یا میانجی گری کند (پنجشنبه 22:35 آمریکا از مصر خواست میانجی‌گری کند/ جمعه 14:33 درخواست مرکل از مصر در اعمال فشار به حماس برای توقف درگیری های غزه). ایران همیشه به مقاومت در مقابل صهیونیسم قایل بوده و تنها راه شکست اسرائیل را مقاومت دانسته، در راه مقاومت هم هیچ گاه ملت فلسطین را تنها نگذاشته (جمعه 16:22 مرسی: مصر غزه را تنها نخواهد گذاشت). حمایت های ایران از مردم فلسطین همه جانبه بوده و کم مدتی نیست که تسلیحات آنها را هم تامین می کند (جمعه 16:46 اخوان المسلمین مصر خواستار کمک تسلیحاتی به غزه شدند). پس نباید یادمان برود چه کسی حقیقتا شایسته ی این بوده که الگو باشد برای ملتهای منطقه و رهبری آنها را برای رسیدن به هدف نهایی و رهایی از استکبار را در دست داشته باشد. ما باید حواسمان به این قضیه باشد و نه خودمان گول بخوریم و نه بگذاریم کسی از مردم اسلام دوست ضد استکبار گول بخورد.

امریکا هم اگر گمان کرده با تماس با رئیس جمهور مصر و تلاش برای محور جلوه دادن وی و فرشته ی نجات شدن او برای ملت غزه می تواند اذهان را فریب بدهد اشتباه کرده. اگر می خواهد در این هدف موفق شود باید جلوی انتشار اخبار اصابت موشک های فجر5 به تل آویو و شمال اسرائیل را بگیرد (جمعه 15:24 غرش فجر-5 در آسمان تل‌آویو+ فیلم / شنبه 00:17 دبکا فایل: مقاومت هنوز ده‌ها فروند موشک فجر در اختیار دارد  + ) یا اینکه بگوید موشک فجر5 ساخت روسیه است!!!

البته نباید از این نوشته تخطئه ی حرکات ضد صهیونیستی مصری ها برداشت شود. یا اینکه تصور شود ما به دغدغه ها و نقش آفرینی های ضد اسرائیلی مصری ها و اخوان بدبینیم. بلکه منظور این است که امریکا می خواهد از این فرصت استفاده کند و ماهی خودش را-که همان خارج کردن ایران از محوریت است- صید کند. قصد ما هوشیار بودن نسبت به چنین سوءاستفاده های استکبار از حرکات صحیح مسلمانان است.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

2/محرم/1434

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۹۱ ، ۱۲:۱۷
حیدر عباسی